طره آشفتگی را احتیاج شانه نیست

 

نبرد سه روزه

سلام

می خواهم در مورد نبرد رستم واسفندیار بنویسم داستانی که با وجود داشتن نمونه های مشابه در دیگر اقوام منحصر به فرد است .این داستان از این جهت اهمیت دارد که شامل مهمترین مسائل انسانی از ابتدا تا کنون است:پیری وجوانی ،آزادی واسارت ، کهنه و نو ،تعبد و تعقل ، برخورد سرنوشت با اراده انسان ، و برخورد زندگی ومرگ!
واقعا نبرد رستم و اسفندیار برای چیست ؟چرا این دوپهلوان نامی رو در روی هم قرار می گیرند و ناگزیر از مبارزه می شوند؟رستم پهلوان آزاده ایست که لقب تاج بخش دارد و پادشاهان از اوست که تاج برسردارند چرا باید گشتاسب چنین ماموریتی به اسفندیار بدهد"برو ورستم رادست بسته بیاور"
گشتاسب پدر اسفندیار که شیفته تخت وسلطنت است وآواز ومحبت روز افزون لشکریان رانسبت به پسرش اسفندیار می بیند چاره ای ندارد جز آن که اسفندیار را به نبردی بفرستد که به گفته جاماسب پیشگو،برگشتی ندارد ودر این نبرد کشته خواهد شد!گشتاسب بارها قول پادشاهی را به اسفندیار داده اماهر بار از واگذاری تاج پادشاهی به او امتناع نموده است.
در شاهنامه حکیم فردوسی ما از رستم واسفندیار نام آور تر نمی بینیم هرکدام ماجراهایی داشته اند که در عین شباهت به یکدیگر منحصر به فرد هستند وبرخورد سه روزه این دو یکی از نقطه های اوج در شاهنامه است.

این نبرد قبل از اینکه برخوردی فیزیکی باشد جنگی معنوی است که در آن اندیشه و گفتار کمتر از ضربات مرد افکن نیست وبا هر ضربه کلامی رد وبدل شده است گویی که دواندیشه متفاوت روبروی هم تجسم یافته و با هم درگیر شده اند چرا که این دو نام آور نماینده دو گروه و دواندیشه هستند که می خواهند از موجودیت خود دفاع کنند!
جنگ بر سر آزادی واسارت است !اسفندیار آمده که به فرمان شاه رستم را دست بسته به بارگاه ببرد !به راستی مرد آزاد چه راهی را باید درپیش بگیرد ؟تن به بند بدهد وآسوده روزگار بگذراند ویا با انتخاب آزادی خود ودودمانش را بر باد دهد!
درک این نکته برای اسفندیار ممکن نیست او پروده تعبد است!پادشاه که برگزیده یزدان است دستور داده و ورستم باید بند را بپذیرد!رستم که نماینده مردم گمنام است باید دست بسته به درگاه برده شود تا همه بدانند که دستی بالاتر از دست پادشاه نیست!
برای رستم تن به بند دادن حتی برای یک لحظه به معنی نفی تمام افتخارات گذشته واسارت ابدی اوست!کسی که آزادی را انتخاب کرد و بند را نپذیرفت ودست بسته نمرد در هر حال پیروز است چرا که به دست آورده آنچه را که می خواسته ولو به بهای جان خود...!

نبرد رستم واسفندیار


واژه های کلیدی : رستم، اسفندیار، تاج بخش، گشتاسب، حکیم فردوسی، جاماسب، شاهنامه، کهنه و نو، تعبد وتعقل، اسارت

پنج شنبه 87 اسفند 1

كلك مشكين تو : ‍



آب دریا را اگر نتوان کشید...

سلام

 وقتی کتاب مثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی را می بینیم حالتی دوگانه در ما ایجاد می شود شوق خواندن این کتاب از سویی وحجم بالای آن از سوی دیگر ما را سر دو راهی خواندن ونخواندن قرار می دهد!این کتاب در شش دفتر و شامل 25632 بیت است آیا ما واقعا با این زمان محدود وزندگی ماشینی می توانیم از این کتاب استفاده کنیم و از بحر معانی آن جرعه ای بنوشیم !

مثنوی کتابی جامع و منحصر به فرد است یکی می خواند و براوراق آن گریه می کند، یکی زمزمه می کند و براشعار آن دست می افشاند وپای می کوبد ،یکی درنماز وطاعت با آن راز ونیاز می کند،یکی از آن حکمت می آموزد ،دیگری عرفان،سومی لغت وصرف ونحو،چهارمی سخن گویی وفصاحت ،پنجمی دین،ششمی داستان آن را از بر میکند ،یکی به اشعار آن مثل می زند،دیگری سخن آن را گواه خود می آورد،یکی می خنداند،دیگری می گریاند،خدا می داند که این کتاب چه شورها در جهان فکنده و چه شورها را فرونشانده است!

در اینجا می خواهم یکی از بهترین خلاصه های مثنوی را به شما معرفی کنم، لب لباب خلاصه ای  از این کتاب است که توسط دانشمند سده نهم هجری کمال الدین حسین بن علی بیهقی هروی واعظ کاشفی پرداخته شده است.اودانشمندی پرکار بوده و در علوم رایج زمان خویش از اخلاق وتاریخ و تفسیر وحدیث وسلوک و نجوم و ریاضی و فقه به دو زبان فارسی و عربی 37 کتاب نوشته و در همه این دانشها دست داشته است.در نظم و نثر فارسی زبر دست بوده وکاشفی تخلص می کرده است.کتاب لب لباب در سه عین و هر عین به چند نهر   وهر نهر به چند رشحه تقسیم بندی شده است .عین اول دربیان جوامع اطوار شریعت شامل 7 نهر و26 رشحه،عین دوم در بیان اسرار طریقت شامل 6 نهرو38 رشحه وعین سوم در بیان لوامع انوار حقیقت شامل 3 نهر و 14 رشحه می باشد.خواندن این کتاب را که خلاصه دریای بیکران مثنوی است به تمامی دوستداران ادب فارسی خصوصا ادب عرفانی توصیه می کنم باشد که لحظه ای  فرصت پرگشودن در فضای معنوی وعرفانی کتاب وزین وبی مانند مثنوی را پیدا کنیم و از شراب معانی عمیق آن سر مست شویم:

هر دکانی راست سودای دگر

مثنوی دکان فقر است ای پسر

مثنوی ما دکان وحدت است

غیر واحد هرچه بینی آن بت است

آب حیوان خوان مخوان این راسخن

روح نو بین در تن حرف کهن

قابل این گفته ها شو گوش دار

تا که از زر سازمت من گوشوار

 لب لباب مثنوی


واژه های کلیدی : مثنوی معنوی، لب لباب، عین، نهر، رشحه، مولانا، جلال الدین، محمد بلخی، کمال الدین حسین بن علی بیهقی هروی، واعظ کاشفی

چهارشنبه 87 بهمن 30

كلك مشكين تو : ‍



<   <<   116   117   118   119   120   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کتاب «کمین آخر»
خرده روایتی از دیدار با نجف دریابندری
[عناوین آرشیوشده]
  •  RSS 
  •  Atom 

  • خانه


  • پست الکترونیک

  • پارسی بلاگ



  • کل بازدید: 1077551
    بازدید امروز : 87
    بازدید دیروز : 91



    وردیانی

    طرّه ی آشفتگی

    پیوندهای روزانه
    شورای گسترش زبان فارسی [90]
    فهرست موسیقی ایران [58]
    کتابخانه مجازی ایران [86]
    کتابناک [23]
    گفتگوی هارمونیک [42]
    لغت نامه دهخدا [87]
    گنجور [48]
    پایگاه سبطین [126]
    جستار [53]
    صادق هدایت [197]
    شعر سپید معاصر [236]
    کانون ادبیات ایران [113]
    کتاب شعر [161]
    شعر نو [207]
    شاملو [112]
    [آرشیو(30)]

    مطالب بایگانی شده
    دی 1387
    بهمن 1387
    اسفند 1387
    فروردین 1388
    اردیبهشت 1388
    خرداد 1388
    تیر 1388
    مرداد 1388
    شهریور 1388
    مهر 1388
    آبان 1388
    آذر 1388
    دی 1388
    بهمن 1388
    اسفند 1388
    فروردین 1389
    اردیبهشت 1389
    خرداد 1389
    تیر 1389
    تیر 89
    مرداد 89
    شهریور 89
    مهر 89
    آبان 89
    آذر 89
    بهمن 89
    اسفند 89
    اردیبهشت 90
    خرداد 90
    تیر 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    مهر 90
    آبان 90
    آذر 90
    دی 90
    بهمن 90
    اسفند 90
    فروردین 91
    اردیبهشت 91
    تیر 91
    خرداد 91
    مرداد 91
    مهر 91
    آبان 91
    آذر 91
    دی 91
    بهمن 91
    اسفند 91
    فروردین 92
    اردیبهشت 92
    خرداد 92
    مهر 92
    آبان 92
    بهمن 92
    خرداد 93
    اردیبهشت 93
    مرداد 93
    پاییز 93
    تابستان 93
    زمستان 93
    بهار 94
    تابستان 94

    اشتراک در خبر نامه

     


    پیوند دوستان
    ل ن گ هـــ ک ف ش !
    شکوفه های زندگی
    وبلاگ دیگرم(شور شعر)
    لبگزه
    ترنم - بوی جوی مولیان
    سرّ سودا
    خورشید خانوم
    برگباد
    لبخند نیشخند زهرخند
    برگ بی برگی
    این انبوه سیب خورها...
    دیدار تو رویا نیست
    کی اف
    کلاغ راست مغز
    ققنوس
    شروعی دوباره
    نشانی
    کلبه ی دوستی
    شعر چهار پاره
    جالبه






    وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    آمار