برای آن که مردم دیوار را ببینند و به آن نخورند...!!!!!!!!!
سلام
راستش نمی خواستم تا پایان تعطیلات پست بگذارم اما شرایطی پیش آمد که نتوانستم ننویسم
چندی پیش حسام عزیز مشتی خاک بهشت برایم آورد و من ماندم و یک دنیا فاصله با آنچه که بودم و آنچه که هستم و امروز هم عزیزی صمیمی در راه دو کوهه است... کاروان راهیان نور...
حیف ماندم تا شاهد این روزگار و این دگردیسی های ناهنجار باشم...
بگذریم...
می خواهم از برنامه های نوروزی با موضوع دفاع مقدس بنویسم
متاسفانه اکثر برنامه هایی که برای دفاع مقدس تهیه شده دافعه ای است که به خصوص نسل چهارم را از خود می راند زمان پخش و فضای خاصی که بر این نوع برنامه ها خصوصا در این ایام حکم فرماست فقط مطلوب عده ای خاص است که کاملا با این فرهنگ آشنا هستند و با نوستالژی آن زندگی می کنند در صورتی که مخاطب، این گروه نیستند مخاطب جوانانی هستند که متاسفانه در مصرف گرایی و مد غرق شده اند و این برنامه ها اصلا جاذبه ای برای گروه هدف ندارد...
به قول دیل کارنگی اگر ما به نان خامه ای علاقه مندیم نباید برای گرفتن ماهی نان خامه ای به سر قلاب بزنیم باید از کرم استفاده کنیم!
چیزهایی که برای ما نسل اول و دومی ها جذاب است به هیچ عنوان نمی تواند برای نسل سوم و چهارم هم جذاب باشد!
وظیفه متولیان فرهنگی است که با زبان جوانان و با سلیقه آنان برنامه بسازند و آموزش دهند وقتی که کاروان راهیان نور را پوشش رسانه ای می دهند و یا برنامه های تولیدی در این زمینه به نمایش گذاشته می شود چه راهکاری برای اینکه گروه هدف این برنامه را ببیند و پای تلویزیون بنشیند اندیشیده شده است؟
مانسل گذشته بیشتر به زنده نگاه داشتن خاطرات خودمان می اندیشیم تا گسترش اندیشه و عرفان دفاع مقدس در نسلی که دارد در ضد ارزشها غرق می شود!
چفیه و یا پلاک چه سمبلی برای جوانان ماست!؟
شلمچه و هویزه و مجنون و دوکوهه چه چیزی را در ذهن جوان ما ایجاد می کند؟!
هنر دفاع مقدس چقدر توانسته است این ارتباط را ایجاد کند؟
چرا پشت هر کدام از نمادهای دفاع مقدس به غیر از یک سری فیلم های ... چیزی وجود ندارد!؟
دشمن تا بن دندان مسلح دوره دیده را به صورت موجوداتی بی شعور نشان می دهیم که دو نوجوان نیمه مسلح تمام قرارگاهشان را در یک دقیقه به هم می ریزند و کار دشمن هم این است که بیاید و جلوی تیر قرار بگیرد و کشته شود بی سرو صدا عین بازی های کامپیوتری !
هشت سال جلوی چنین دشمنی ایستادگی کردن که افتخاری نیست ...!!!
چرا ذهن جوانان را در گیر سینمای ده نمکی می کنیم!؟
اینگونه به کار گرفتن طنز در روایت جنگ خونبار هشت ساله به غیر از لطمه زدن به باورهای نسلی که باید در این باب به باور آن هم از نوع عمیقش برسد، چه ثمری دارد؟
چرا مثل فیلم آژانس شیشه ای دیگر ساخته نمی شود؟
این جشنواره های دفاع مقدس به کجا دارد می رود وچه هدفی را دنبال می کند؟
محتوای تولید شده این جشنواره ها چقدر مخاطب دارد ومیزان تاثیرش تا چه حدی است و هزار سوال دیگر...
نمی گویم نباید این حرکات صورت بگیرد اما نتیجه کار است که بسیار مهم است ...
روزی کسی بر سر راه مردم دیواری ساخت و چراغی را بر روی آن قرار داد.پرسیدند:
دیوار را برای چه ساختی؟
گفت:برای آن که چراغ را روی آن بگذارم!
پرسیدند : چراغ برای چه...؟
گفت : برای آن که مردم دیوار را ببینند و به آن نخورند...!!!!!!!!!
ببخشید دلم خیلی پره پرت و پلا نوشتم...

واژه های کلیدی : مجنون، کاروان راهیان نور، دفاع مقدس، دیل کارنگی، شلمچه، هویزه، دوکوهه
سه شنبه 89 فروردین 3
كلك مشكين تو :
روزگار غریبی است نازنین...
دوباره عید آمد!
هر سال کمرنگ تر و بی هیجان تر از سال قبل،نمی دانم شاید برای من این گونه است!
یادم می آید وقتی که من بچه بودم اولین صبحانه سال جدید را همه با لباس نو می خوردیم و خانوادگی شروع به دید و بازدید می کردیم، اسکناسهای کوچک و تا نشده یک و دو تومانی و سکه های درخشان هیجان عید را برای ما دوچندان می کرد حتی ماهی گلی توی تنگ هم برایمان قرمز تر و قشنگ تر بود!
اصلا بهار خیلی بهار تر بود!
برگ درختان به موقع خودش جوانه می زد و به موقع شکوفه و ...
همه چیز سرجای خودش بود!اما الان نمی دانم چه به سر روزگار آمده؟
اصلا توی تقویم طبیعت روزهای نوروز سبز تر بود تا در سیزده بدر این سبزی به نهایت خودش می رسید و گره هایی که به سبزه ها زده می شد پیوندی بود با بهار سال آینده!
و دخترهای دم بخت چه حالی داشتند... در انتظار شاهزاده ای با اسب سفید با گونه هایی گل انداخته از شرم سبزه ها را به هم می بافتند!
اما الان شاهزاده ها با دلهایی مثل ترمینال هر لحظه منتظر مسافرین تازه وارد هستند و دمی خوشباشی...
دختران دم بخت هم نه تنها گره زدن به سبزه ها را از یاد برده اند که گره روسری هاشان را هم به فراموشی سپرده اند...
راننده هر ماشین مدل بالایی می تواند برای لحظاتی شاهزاده آروزهایشان باشد و هر روز شاهزاده ای...
البته همیشه اقلیتی هستند که به دور از این همه موج در گوشه ای حفظ کرده اند هر آنچه را باید
اما حیف که این اقلیت همیشه در اقلیت اند!
کاش می شد دوباره برگشت به آن روزها... !
نه! آرزوی محالی است!
کاش می شد گذشته را فراموش کرد!
این هم نمی شود!
نمی شود بنای حال و آینده را بر فراموشی نهاد...!
پس چه باید کرد...!
روزگار غریبی است نازنین...
شرم را در پستوی خانه نهان باید کرد!

پ ن1: اصلا رغبتی ندارم که برای فرا رسیدن سال نو پستی نو بگذارم به همین دلیل به پی نوشتی بسنده می کنم که :
عیدتان مبارک باد!
همیشه بهاری باشید!
برایتان آرزوی بهترین ها را دارم!
پ ن 2:
این گونه تبریک گفتن را دوستان حمل بر بی توجهی و بی ادبی بنده نکنند که ارادتی خاص و خالص خدمت همه تان دارم .این ماجرا را به حساب عیدی بگذارید که نشانه های اولیه بهار را هم ندارد! شاید برای من
پ ن3:
مدتی به مسافرت خواهم رفت! التماس دعا دارم و اینکه بنده را حلال بفرمایید، شاید در این سفر اجل ما هم سر آمد...
واژه های کلیدی : عید، نوروز، گره، سیزده بدر، اقلیت، عیدتان مبارک، شاهزاده با اسب سفید، سبزه ها، شرم، تقویم، گره روسری
دوشنبه 88 اسفند 24
كلك مشكين تو :
لیست کل یادداشت های این وبلاگ