عشق چیست...
عشق کوله باری است سنگین که باید آن را تااوج با خودت حمل کنی!
عرق بریزی و نفس زنان این بار را به دوش بکشی و مواظب باشی که ازارتفاع زندگی به پایین پرت نشوی!
و هی طعنه و تمسخردیگران را بشنوی که:
بابا بی خیال! داری میری بالا برای چی بار اضافی با خودت برداشتی!
و وقتی تو بی توجه به آنها وباشوق عزم صعود داری، عاقلانه نگاهی به هم بیندازند که:
عقل تو کله اش نیست!
خوب نباید هم باشد جاییکه عشق خانه سازد عقل کرانه پردازد!
خاصیت عشق است که تو نباشی ولی عقل می گوید فقطتو باید باشی!
عاقلان غیر عاشق، فقطبار را می بینند اما به این فکر نمی کنند که عاشق هر کجا که در این سربالایی گیربکندکافیست که کوله عشق را باز نماید وانرژی ای به مراتب بیشتر از آنچه را برای صعودلازم است، دریافت کند.
گفتنی است که فقط عاشقاناز کوه زندگی بالا می روند تا بتوانند به چشم انداز قشنگتری برسند !
اما گاهی در این صعود،عاشقی به انرژی نیاز پیدا می کند و کوله اش را باز می کند و ناگهان می بیند کهچیزی را که تا این ارتفاع با خود آورده هیچ نیست به غیر ازپوشالی سنگین و حجیم ...
بیچاره عاشق ! بایددوباره از کوه پایین بیاید، چرا که کوهنوردان دیگر هر کدام با خود کوله باری دارندو عاشق باید عشق را در بین مردمی که منتظرند که عاشق شوند و یا معشوق،بیاید و اینبار با اطمینان از سلامت بار و محتوی دوباره صعود را آغاز کند و شاید...
راستی تا به حال چند باردر این مسیر دشوار، بیهوده باری سنگین بهدوش کشیده ایم...؟!!

واژه های کلیدی : عشق، معشوق، عاشق، کوله بار، پوشالی، عاقل، کوه، صعود، مسیر دشوار
سه شنبه 88 اسفند 18
كلك مشكين تو :
نام این نوشته را نقد نمی گذارم ...
سلام
چندی پیش توسط حسام عزیز کتاب من او نوشته آقای امیر خانی به دستم رسید و قبل از آن هم بسیاری از دوستان توصیه کرده بودند که حتما این کتاب را بخوانم.بنده هم بعد از دریافت کتاب با حرص و ولع شروع به خواندن کردم تا ببینم چیست این کتابی که در دوران افول کتابخوانی و کتاب خری!(یعنی خریدن کتاب) به چاپ بیست و دوم رسیده است؟
به هر حال شروع به خواندن کردم و هرچه جلو تر رفتم از شوق و حرارتم برای خواندن کتاب کاسته شد و از شما چه پنهان که حدود 80 صفحه بیشتر نخواندم و بقیه را فقط ورق زدم و جسته و گریخته خواندم. واقعا ظلم است اگر کسی بعد از خواندن 80 صفحه از کتابی بخواهد آن را نقد کند و به همین دلیل نام این نوشته را نقد نمی گذارم هر چه هست نظر من در مورد همان 80 صفحه است. به طور خلاصه باید بگویم پرداخت دقیق جزئیات و شخصیتها که در نظر خیلی از دوستان حسن محسوب می شود، به فضای کار لطمه زده است چرا که نویسنده دارد یک کار سورآلیستی خلق می کند فضایی که دائم تصاویر ذهنی، یادآوری گذشته و به طور کلی حضور حال ،گذشته و آینده در آن جریان دارد. در فضای سورآل باید قسمتهایی از داستان فضا کمی مه آلود باشد تا خواننده خود را درزمان و فضایی متفاوت با حال احساس کند اما جزئیات چنان در تمام این احوال آورده شده است که هیچ فرقی بین ماجراهایی که در ذهن شخصیتها می گذرد حال و گذشته و آینده احساس نمی شود. از طرفی پرداختن به شناسنامه شخصیت ها از محل تولد و نوع ادبیات و...گرفته دائم در حال تکرار است و نویسنده با تکرار تکیه کلام ها و یا عادتها و یا خاطرات شخصیت های داستان،آنها را به رخ خوانند می کشد و این تکرار خسته کننده است و دیالوگها را به سمت چیپ و سبک شدن سوق می دهد. نکته جالب اینجاست که خیلی از جوانان برای اولین بار در عمرشان رمان خواندند و آن هم همین رمان من او بوده، واقعا برای کسی که با قلم دولت آبادی در رمان جای خالی سلوچ، با نگارش صادق هدایت در سه قطره خون و بوف کور و ... و با کلام سیمین دانشور در سووشون و بسیار رمانهای برتر آشنایی ندارد و آنها را نخوانده است، ممکن است این کتاب بسیار جذاب به نظر برسد چون امکان قیاس وجود ندارد.از طرفی دیگر خواندن این کتاب به صورت موجی درآمده که اگر کسی این کتاب را نخوانده باشد با تعجب نگاهش می کنند و می گویند: من اوی امیر خانی را نخواندی؟!! یعنی خیلی از مرحله پرتی امل!! پس برای امل نبودن باید دست به کار شد و چاپ کتاب را به بیست و سوم و چهارم و... بیشتر رساند!
بگذریم البته این 80 صفحه از کتاب محاسن زیادی هم داشت که چون دیگران به صورت کامل و مستوفی به کل آن پرداخته اند بنده اشاره ای نمی کنم. فقط کاش آثار دیگر نویسندگان کشورمان هم روی موجی اینچنین قرار می گرفت تا جوانان ما می توانستند بیشترین بهره را از این گنجینه ها و آثار ماندگار معاصرببرند...

واژه های کلیدی : دولت آبادی، من او، امیر خانی، سورآلیسم، جای خالی سلوچ، صادق هدایت، سه قطره خون، بوف کور، سیمین دانشور، سووشون
چهارشنبه 88 اسفند 12
كلك مشكين تو :
لیست کل یادداشت های این وبلاگ